۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه




"شده بود مثل پرنده های سقوط کرده. آستین کوتاه پوشیده بود و همان آستینِ کوتاه را تا سرِ کتف هایش تا زده بود. بازوهای استخوانی اش از لباسِ قرمز به سمتِ پایین توی ذوق می زدند. گمان بردم که تریاک کشیده. چشم هایش حالتی مثلِ چشم های غلام پیدا کرده بود. سیگارِ وینستون گوشه ی لب-اش بود و داشت تاریخِ روسیه درس می داد. کسی توی اتاق نبود اما. احساس کردم برای خاطره ی فرنگیس درس می گوید. بوی تندِ سیگار اتاق را پر کرده بود و لاجرم بی بی این بو را شنیده بود که سراغ اش نرفته بود. چشم های بی بی پف کرده. می دانستی؟
پرسیدم نمی خواهی تجدید نظر می کنی؟
گفت تجدید نظر در اشتباه هم اشتباه است. این را برایت گفته بودم. نگفته بودم؟
تر و چسب گفتم گفتارهای ضبط شده در خانه ی علی- درباره ی خروشچف. درسته؟
خواب اش برده بود. فهمیدم که تریاک کشیده. فرنگیس هم که رفته. دیگر چرا باید امتناع می کرد؟ "




۶ نظر:

  1. این چی بود؟
    قسمتی از رمان احمد محمود؟

    پاسخحذف
  2. نه حسام خودش نوشته خوب :)
    این خودشه کامله، و قسمتی از چیزی نیست.. اگر خوب بخونی دستت میاد :)
    .....
    محسن این از اونایی بود که من دوست داشتم وخوبه که بعد از مدت ها داری دوباره این طور می نویسی...
    خیلی خیلی عالی.. حتی جای بحث و باز کردن هم نداره..

    پاسخحذف
  3. خیلییییی سبک نوشته اتو دوست داشتم . خیلی !

    پاسخحذف
  4. نوشته ات خوب بود.ولی بازم میشد بهترباشه.تغییرموضع دادی؟از کودک کار رفتی سمت زنان و دختران؟اتفاقا بهتم میومد.

    پاسخحذف
  5. متوجه منظورت نشدم آرزو.
    اصلا نفهمیدم این زنان و دختران چی بود و چی اش به من میومد...

    پاسخحذف
  6. ببخشید دیر جواب میدم من کلا دیر به دیر میتونم وایرلس بدزدم و به سختی....!!!!!آخه دغدغه اتو گذاشته بودی کودکان کار....نان کار کودکی و از این حرفا!!!!یهو از این مطلبا خوندم تعجب کردم.منظور دیگه ای هم نداشتم.

    پاسخحذف