۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه


هدف مند سازی یارانه ها و مهاجران
(چند نکته ی کوتاه)


هدفمند سازی یارانه ها، علاوه بر این که بحثِ اقتصادیِ کلانی در مسیرِ جهانی سازی ست، این روزها به بحثِ داغِ تاکسی ها، نانوایی ها و کلا محلِ تحمعِ بیش از یک نفرِ آدم ها بدل شده است.
قسمتی از کودکان کار و طبقات فرودستِ ایران را مهاجران تشکیل می دهند. - این بدین معنی نیست که اگر مهاجری نبود، کودک کاری هم نبود و اساسا این قسمت، قسمتِ بزرگی نیست-. باید ببینیم مهاجران، قانونی و غیر قانونی، چگونه بناست از یارانه های هدف مند شده بهره مند شوند. تا جایی که من سراغ دارم قسمتِ اعظمی از این مهاجران اساسا هویتِ قانونی ندارند. قسمتِ دیگری هم که باقی می مانند، از یارانه ی نقدی محروم اند.
بی شک قرار نیست از زاویه ی نگاهِ جامعه، حرف هایی فاشیستی و شوونیستی بزنیم که حقِ ملت ایران را چرا فلان مهاجرِ غیر ایرانی بخورد. بپذیریم یا نپذیریم، با هدف مند سازی یارانه ها، مهاجران تحتِ فشار اقتصادی مضاعفی قرار خواهند گرفت که موجباتِ چندین و چند اتفاق ناگوار را فراهم می سازد:
اولا- این که دوباره کودکان، مسوولیتِ پر کردنِ خلا بین دخل و خرجِ پدر را به عهده می گیرند و این قطعا در سطحِ کلان اقتصادی یک پس رفت است.
ثانیا- مهاجری که تاکنون به ضربِ سیلی و با چند شیفتِ کاری زندگیِ خود را- منطبق با حیات حیوانی- می چرخانده است، امروزه بیش از پیش از قافله ی غیر مهاجران عقب می ماند و با مختصاتِ اقلیتی و سرکوب شده گی امکان جذبِ وی به باندهای قاچاق و تبهکاری بیش تر می شود.
ثالثا- دوباره همان قصه ی فشار ارتشِ بیکار و نیازمندِ به کار، به کارگرانِ غیر مهاجر بیش تر می شود و قدرتِ چانه زنیِ این دست کارگران - اگر اساسا چانه زنی ای وجود داشته باشد- پایین تر می آید.



۲۶ نظر:

  1. و مشکلات شما هم که چه بیش تر می شود! هی باید مدام بگردین دنبالِ پولدارها و بورؤواهای مهربان و دست و دل باز، تا چند دلار یا تومانِ بیشتر دست تون بذارن، یا خودتون بیشتر خرج کنین (که چندین برابراش را نیز از دیگر اعضای همان قشرها و طبقه ها بدزدن یا بدزدین)، که هم زندگی چند تا از این بدبختا را راه بندازین و هم خوب، به تفریحات بورژوایی خودتان برسین،آخه کافه ها منتظرند. حداوند دل این بورژواهای مومن و بی دین را نرم تر گرداند تا شما عذاب وجدان نگیرین، ای انسان های شربف. حسن نیت تان منو کشته! مطمئن باشید: مارکس نیز کاملاً بی خود گفته که راه جهمنم از حسن نیت فرش شده است، او آدم بی شرفی بوده و خیریه حالیش نبوده که!

    پاسخحذف
  2. :)
    این کیه این بالا :)
    چه حسود!!!
    خوب می کنیم :)
    .
    .
    به هر حال..
    خلاصه ی خوبی بود محسن.. هرچند از تو توقع خلاصه ی خوب ندارم..
    این خوبه اگر بیشتر هم بنویسی.. فقط اینا نیست.. و اینا خیلی مروریه.. انگرا یه تیکه ی خیلی کوچولو از یه مقاله ی بزرگ باشه...
    بیشتر.. بیشتر..

    پاسخحذف
  3. به ناشناس.
    "و مشکلات شما هم که چه بیش تر می شود!"...."تا شما عذاب وجدان نگیرین، ای انسان های شربف"...
    تو کز محنت دیگران بی غمی/نشاید که نامت نهند آدمی!
    اما اندر باب بی شرفی و حسن نیت... مارکس تاریخ را یک فرایند عینی می دید فرایندی که مستقل از آگاهی صورت گرفته و مانند اسپینوزا بیان می کرد رویکرد یک متفکر واقعی باید "نه خندیدن نه گریستن و نه محکوم کردن" بلکه فهمیدن باشد. مارکس نقد صرفا اخلاقی که مخصوص سوسیالیست های تخیلی و صرفا وضع موجود امور را در مقابل وضع ایده آل می گذاردند را مردود می شمرد.تضادی حاصله، تضاد میان چگونه "است" و چگونه "باید" باشد... این تضاد تضاد میان ذهن و واقعیت است خلاصه اینکه عکس العمل فرد باید بر آنچه به گونه عینی امکان پذیر است استوار باشد نه بر حسن نیت و تخیلات و خیریه ای...

    پاسخحذف
  4. جتاب اعترافات
    آشکارا روشن است که نقد من خطاب به شخص نویسنده نیست، بلکه از کنش اجتماعی اوست که در درون یک مؤسسه ی خیریه انجام می شود و آشکارا خیریه، بر پایه ی حسن نیت، و از منظر چپ، آن گاه که بازتولید اجتماعی را می فهمد، بر پایه ی نوعی بی شرفی فریب کارانه بنا می شود، چون، خیریه به بازتولید گسترده ی نظام اجتماعی یاری می رساند. پس نقد من نه معطوف به شخص نویسنده که معطوف به کنش اجتماعی او و پیامدهای طبقاتی آن است، چه بسا که شخصا او را خیلی دوست دارم و گرنه وبلاگ اش را هم نمی خوندم. بنابراین شما برای حمله به من باید از مفید بودنِ خیریه دفاع می کردید که از منظر مارکسیستی ناممکن است. بنابراین با فحش به منِ ناشناس شروع فرموده اید، البته نه با گزاره های چپ یا سکولار که، به یاری یک گزاره ی اخلاقی پدرسالارانه ی اسلامی
    «تو کز محنت دیگران بی غمی/نشاید که نامت نهند آدمی!»
    و سپس چون در درون خودتان دوچار تضاد هستید، یعنی نظر و عمل تان باهم نمی خواند: با اشاره به این که پراکسیس باید بر مبنای عینیت شکل گیرد و نه بر مبنای «نه بر حسن نیت و تخیلات و خیریه ای...»، به گونه ای نارسا از حرف من دفاع کرده اید!
    این یعنی، جناب «اعترافات» یکی به میخ زده و یکی به نعل ... یعنی اینجا، اعترافات چپ گرای ما که از هول حلیم به دیگ افتاده است به «اعترافات» تلویزیونی ی جمهوری اسلامی شبیه شده است که تضاد منطقی دو تا پارگراف کوچک هم برای شان قابل درک نیست... دفاع بد از یک دوست، بدترین حمله به اوست. و من ناشناس هم نه از سر دشمنی با نویسنده، بلکه به دلیل هم دلی با فرم چپ گرایانه ی نوشتارش به نقد آن پرداخته ام و گرنه، نام من، اگر آدمی هم نباشد، نوشته های محسن خان را دوست دارم.

    پاسخحذف
  5. به ناشناس.
    1)عجب!!! ناشناس به این جمله ات توجه کن..."مطمئن باشید: مارکس نیز کاملاً بی خود گفته که راه جهمنم از حسن نیت فرش شده است، او آدم بی شرفی بوده و خیریه حالیش نبوده که!" شما توقع داشتید معنای کنایه ای از این جمله برداشت شود؟ بار اول چندین مرتبه نظرتان را خواندم ولی تصور کردم شما دارید حسن نیت و خیریه ای را تایید می کنید. باید کمی صریح ترو واضح ترمی نوشتید...
    اینکه کنش اجتماعی دست اندر کاران جمعیت بر چه اساس است و چه تبعات طبقاتی دارد من جوابی ندارم چون من هیچ کاره ام خود محسن خان باید توضیح دهد... من نمی دانم بر چه اساس و حکم هایی اینگونه قضاوت کردید!
    بنابراین نظر اول من هم کاملا اشتباه بود...
    اما...
    2)فحش؟!!من به شما فحش دادم؟! قطعا یا نمی دانید فحش چیست یا آن قدر "تی تیش مامانی" هستید که به شما بر خورد!!؟؟
    توجه کن ، شعر سردر سازمان ملل= فحش به تمام ملل....پس سازمان ملل = سازمان اخلاقی اسلامی پدرسالارانه (البته اگر متهم به طرفداری از سازمان ملل نشوم)
    3)درضمن چه دیدگاه بچه گانه ای دارید مگر اینجا ورزشگاه آزادی ست که من یا باید طرفدار شما باشم یا محسن...

    پاسخحذف
  6. شما جناب ناشناس که میای و این عنوان رو بریا خودت انتخاب می کنی این حق رو که بگی محسن رومی شناسی و عملکردش ور می دونی و جایی رو که توش کار می کنه رو هم می شناسی از خودت گرفتی. پس فقط و فقط اگر نقدی به مطلبريال یعنی دقیقا مطلب نوشتهشده تو بالا داری بکن و برو. ولی همین.مگر ناشناس آشنا هم داریم؟؟ شما وقتی اعلام ناشناسی کردی یعنی نمی شناسی.. تمام.
    و اما امیر جان.. آدمی که بزدلانه پشت یه عنوان قایم شده و از اون پشت داد و هوار می کنه حتی خودش هم بریا خودش ارزش قایل نمیشه.. تو چرا خونتو کثیف می کنی عزیز؟؟ این آدم اول باید مشکلش رو با خودش حل کنه بعد به من و تو هم می رسه...
    و دیگه اینکه در جواب یکی از همین ناشناس ها دوستمون جمشید حرف خوبی زد که : "من عادت دارم رو بازی میکنم . تا زمانی که اون بالا میخونم --- ناشناس --- حتی نمیتونم به حرفاتون فکر کنم."

    پاسخحذف
  7. همان ناشناس قبلی۲۷ دی ۱۳۸۹ ساعت ۸:۲۸

    جناب اعترافات
    مرسی که اشتباهات تان را با جسارت پذیرفتین. اگر چه خیلی هم تتیش مامانی نیستم و سازمان ملل هم برایم چیزی فراتر از تجسدِ روبنای حقوقی سرمایه داری جهانی نیست. با این حال، من نه دشمن سازمان ملل هستم و نه عاشق سینه چاکش و آنچه که هم بر این سر در حک شده (اگر حک شده باشد، که گویا این گونه نیست و محصول اسطور پردازی ذهن ناسیونالیست ایرانی ست)، محتوای پدرسالارانه دارد و ... . مهم همان ایراد نظری بود که من از آن در عجب شده بودم و اکنون که آن را تصحیح فرمودید، نشانی ست از ذهنِ آزاداندیش شما. بقیه ی امور اصلاً مهم نیست، چون ناشناسم و اصولاً اگر رفیق فکری به من فحش دهد، جدی نمی گیرم
    سرکار خانم jairanpilehvari
    شما اگر به نصیحت جمشیدتان مطالب ناشناس ها را نمی خونید، حق نقد آن را هم ندارید، چون با عصبانیت و تحریک احساسی حرفایی می زنید که خنده دارند: اگر کسی در زیر ایرادات نظری وارده بر یک بحث اقتصاد سیاسی بنویسد:
    این کیه این بالا :)
    چه حسود!!!
    خوب می کنیم :)
    جز، خنده، هیچ واکنشی نمی توان داشت. اما باز برای تان بگویم که وقتی کسی در معرفی خود می گوید که «مسوولِ بخشِ رسانه ی جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» است، دیگر تشخیص این امر چندان دشوار نیست که حداقل یکی از کنش های اجتماعی نگارنده ی وبلاگ، فعالیت در یک موسسه ی خیریه است (به آی کیوی خیلی زیادی هم، برای تشخیص این امر نیاز نیست)، فقط برخورد غیر نظری شما در نقد یک نوشتار نظری ست که شما را به این سمت سوق داده. ضمناً اگر کسی با نظرهای ناشناس مشکل داشته باشد می تواند آن گزینه را از تنظیمات کامنت های خود حذف کند. ناشناس بودن برابر با زیرخاکی بودن نیست، ممکن است مصالح ویژه ای مد نظر باشد که (چون شما نخواهید خوند) از نوشتن اش صرف نظر می کنم. رو بازی کردن هم برای بازی های بورژوایی هنر نیست، اگر چه در نزد بورژوازی جایزه دارد.
    با احترام

    پاسخحذف
  8. ناشناس بودن برابر با بیمزه بودن است انگار :)
    او نو می نویسم.. چه حسود :)
    خوب بیا کار کن شما هم معمولا جمعیت ما را میده همه رو مشکلت هم حل میشه :)

    پاسخحذف
  9. برای ناشناس،
    عحالتا بنده می توانم درباره ی خیریه بودن یا نبودنِ سازمانی چون جمعیت دفاع بحث کنم.
    انکار نمی کنم که در این سازمان، سویه های خیریه و بی شعور و احمق و محسنِ شرقیِ خُرده بورژوای مهندسِ عمرانِ دزدنده از کارگرها وجود داره... اما می شه بحث کرد که آیا جمعیت دفاع یک خیریه است یا نه...
    اتهام کافه نشینی به بنده روا نیست...
    درباره ی دزدیدن از این و آن، نمایشگاه و غیره هم دلیلی نمی بینم به تو، توضیحی بدم...
    ایمیلِ بنده هم موجوده... می تونیم اون جا رک تر با هم حرف بزنیم
    ضمنی که تو نقدِ خاصی نکردی، فحش دادی و خام دستانه است که دیگران رو به فحش دادن متهم می کنی
    نقدی هست، بنویس
    زیاده عرضی نیست

    پاسخحذف
  10. هدفمند کردن یارانه ها را تا به حال از این دید نگاه نکرده بودم
    قطعا برای مهاجران قضیه بسیار سخت تر و بحرانی تر خواهد بود.
    اما متاسفانه همونطوری که گفتید نه دولت و نه ملت به این مردم رانده شده از همه جا اهمیتی نمیدهند...
    در ضمن لینکتان کردم

    پاسخحذف
  11. همان ناشناس قبلی سمج۲۹ دی ۱۳۸۹ ساعت ۹:۱۶

    محسن عزیز
    سپاس که بلاخره به انتقادهای مطلب تان جواب دادید. من خیلی با دزدی های ویژه ی موسسه شما کاری ندارم، هر دوی ما از جزئیات برخی از آن ها تا حدی خبر داریم و برخی دیگر که .... . از بحث دوباره در مورد موسسه خیریه ای که شما در آن کار می کنید، صرف نظر می کنم فقط کافی ست هشدار دهم که خیریه بودن این نوع مؤسسات به نقش ساختاری آن ها در اقتصاد سرمایه داری و نقش ایدئولوژیک شان در بازتولید نابرابری های طبقاتی بر می گردد، نه فقط به منبع تأمین مالی آن ها .... بگذریم ... تا خرده بورژوازی هست خیریه نیز تداوم دارد.
    اما جایی در نوشتارتان گفته اید که:
    «باید ببینیم مهاجران، قانونی و غیر قانونی، چگونه بناست از یارانه های هدف مند شده بهره مند شوند. تا جایی که من سراغ دارم قسمتِ اعظمی از این مهاجران اساسا هویتِ قانونی ندارند. قسمتِ دیگری هم که باقی می مانند، از یارانه ی نقدی محروم اند».
    مطرح کردن این نوع بحث ها، به رغم ظاهرِ چپِ رادیکال شان، در شرایطی که فرودستان و طبقه ی کارگر ایران به برچیده شدن این بساط نئولیبرالی فکر می کنند، نوعی بحث انحرافی ست که با چپ روی کوکانه ی خرده بورژوایی:
    1. اجرای موفق حذف یارانه ها را مفروض داشته
    2. بهانه ای به دست انبوه سیاست مدارانِ سبز و لیبرال می دهد تا با به راه انداختن این بحث که چپ هم می خواهد پول مردم ایران را به جای لبنان و فلسطین به افغانستان راهی کند، ترس از چپ را در میان طبقات مختلف مردم ایران نهادینه کند.
    تا موقعی که کشورهای اطراف ما سرمایه داری هستند، ما مرز ملی را به رسمیست می شناسیم و ثروت مردم ایران را به هیچ کشور دیگری نخواهیم داد ما کارگرها آنقدرها هم انساندوست نیستیم که چپ خرده بورژوا می انگارد. (با احترام، ناشناس)

    پاسخحذف
  12. به ناشناس:
    اول این که تو داری جمعیت دفاع از کودکانِ کار و خیابان را، با خیریه ها یک کاسه می کنی. شکی نداریم که به صورتِ ماهوی خیریه ها و سازمان های غیر دولتی چرخ پنجمی عمل کرده اند و می کنند. خُب، من می آیم و می گویم جمعیت دفاع نمی خواهد و نباید چرخ پنجم دولت باشد و البته نیست. ضمنی که از جمعیت دفاع انتظار یک سازمان را دارم. نه تشکل کارگری چپِ رادیکال. مسوولیت امورِ همانِ طبقه ی فرودستی که تو می گویی به عهده ی جمعیت دفاع نیست. احساس می کنم چپ روی در نظرِ توست که مشهود است: تو می اندیشی همه چیزِ یک تغییر قهرآمیز باید به کارگر- یا چنان چه خودت را کارگر می پنداری، به تو- باز گردد. انگار آن تغییر قهرآمیز نه به سببِ تکاملِ تاریخی نیروهای مولد، بلکه به سببِ سوختن دلِ من و تو برای کارگر- یا تو- اتفاق خواهد افتاد.
    دوم این که اگر یک سرکی به بالا و پایینِ این وبلاگ بزنی، می توانی به این نکته پی ببری که اقلا من یکی توسعه ی نئولیبرالی را تنها یکی از اشکالِ توسعه و جهانی شدن می دانم و از سوی دیگر در مقاله ی توسعه ی مشاغل خانگی، اشاره کرده ام که آن بساطِ نئولیبرالی که شما از آن سخن گفتی، چیست... چه پیامدهای دارد... و الخ.
    اما در بابِ نگاهِ تو درباره ی مهاجران. بنده معتقد به جامعه به مثابه ی یک ارگانیسم ام. ردِ مقولاتِ چهارگانه ی این بالا، امکان پذیر نیست و از قضا مساله این جاست که این مقولات دامن همه ی طبقات را خواهند گرفت. تو پنداری می اندیشی تا زمانی که کشورهای اطراف تان سرمایه داری ست، باید مهاجران بروند به درک. این نگاه اگر حتی کارگر پرستانه باشد... چپ نیست.
    زیاده عرضی نیست.
    محسن شرقی

    پاسخحذف
  13. ناشناس قبلی، بازم۲۹ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۳۵

    توضیحات تان، قانع کننده نبود، دیگر قصد ادامه ی بحث را ندارم اما فقط چند تا نکته ی کوتاه:
    1. ما یا من به عنوان کارگر، ترحم گدایی نمی کنیم - خرده بورژوازی اگر دست از سر ما بردارد و ایدئولوژی انقلابی ما (مارکسیسم) را تحریف و عقیم نکند، لطف زیادی کرده
    2. خیریه ی شما از آسمان نازل نشده،با گفتن این که ما متفاوتیم، خیریه نیستم، چیزی عوض نمی شود، مهم عینیت وجودی یِ سازمان شما و کارکرد ساختاری آن است که خیریه است
    3. من اینجا با شخص شما بحث می کنم نه با خیریه ی شما، آن هم، نه برای رو کم کنی و رد همه جانبه ی نظرات شخصی تان، بلکه برای هم فکری
    با احترام مجدد

    پاسخحذف
  14. به ناشناس:
    شما غلط می کنی و خیلی هم غلط می کنی میای اینجا پشت یه اسم گند قایم میشی و دهنتو باز می کنی و هر آشغالی که تو وجودته می ریزی بیرون و گم میشی میری..
    گندش بزنن دنیایی رو که کارگرش کثافتی مثه تو باشه

    پاسخحذف
  15. شما غلط هم می کنی همفکری بکنی با محسن
    فکر تو لجن تر از این حرفاس..

    پاسخحذف
  16. ناشناس قبلی، از سرِ درد۳۰ دی ۱۳۸۹ ساعت ۸:۲۵

    سرکار خانم پیله وری
    به وبلاگ تان که سر زدم ... دل رحم و مهربان تر از این حرفا جلوه می کردید، لعنت بر دو رویی خرده بورژوایی، .... واقعاً، زیر آن همه «لطف» به «کودکان کار»، این همه نفرت از کارگر نهفته است؟!؟!؟!!!!!! دیدید، حق با منه! شما به فکر خود و طبقه ی خودتان باشید و ما هم برای خودمان فکری خواهیم کرد. تاریخ گند طبقه ی شما و خیانت های اش را داد می زند، باز هم خیانت خواهید کرد! به ما کارگران، به انسانیت و به خودتان نیز... (مرسی از لطف تان) این شعر را آقای بینازاده، ظاهراً برای شما و دیگر اهالی خیریه ی شما گفته است (می دانم که محسن کافه نشین نیست)، من بینازاده را نمی شناسم، اما، نوشتارهای او و کامنت هایی که برای این شعرش گذاشته شده، نشان می دهد که از خودتانه: خرده بورژوا. از معدود شعرهای قابل تحمل و زیبای اوست :
    لیلی های لیبرال ، مجنون های کمونیست... (به : کافه پراگ و اهالی)
    کمی آبستره ،رنگین، همراه با کودکان کار... گیرم که آویخته به دیوار
    حالا هی به یاد بهار پراگ
    کلاه سمجت را از سر بردار، کلمانتیس!
    دنیا را چه دیده ای
    شاید جوانی های من و بلوار کشاورز
    اینجا دومین بار تراژیک شده اند،
    که اینطوری به شوخی کوندرا لب خند می زنی
    و جای تانک های روس را با لیموزین تعویض می کنی
    در هیاهوی میزی که
    بی اعتنا به ارزش افزوده ی نسکافه ای ننوشیده و کیک مارسی نیم خورده،
    طعم خرده بورژوازی نوین دارد؛
    گیرم که صندلی هایش پرولتر باشند
    و تو هی عطر پولانزاس به کلماتت بزنی
    با آلتوسر عکس یادگاری بیندازی؛
    و هماغوش نفرتی شوی که غسل تعمیدی مقدس است..
    در این آدرس کامل اش را بخوانید: http://www.gharneshin1388.blogfa.com/8910.aspx

    پاسخحذف
  17. خاك سري جديد:
    http://khakpress.com/

    پاسخحذف
  18. ناشناس
    اول این که هر گردی گردو نیست... یعنی به بیانِ دیگر تو اگر هم کارگر باشی، که نیستی، لزوما سرِ خط و صاحبِ قرائت رسمی از هیچ مکتبِ خاصی نیستی...
    این چپی که تو از آن سخن می گویی و این برچسب هایی که تو، با مبنا قرار دادنِ خاستگاهِ آدم ها می زنی به آن ها، آدم را یادِ قوم یهود می اندازد.
    در جایی نوشتی بنده تفکر شما را تحریف کرده ام. این که کائوتسکی، برنشتاین، خروشچف و... نتوانسته اند مارکسیسمِ انقلابی را از میدان به در کنند و منِ در به در می توانم، باعثِ افتخار من است.
    تو نمی توانی آدم ها را بر حسبِ خاستگاهِ طبقاتی شان، و بی توجه به جایگاهِ فعلی و موضع گیری طبقاتی بسنجی.
    متاسفم که مرا و جیران را نمادِ خرده بورژوازیِ دشمنِ فرضی ات قرار داده ای و اکنون هم، داری خودت را با مشتی اراجیفِ احساسی تخلیه می کنی.
    ما خُرده بورژوا، تو کیستی؟ لنینِ طبقاتِ کارگر؟ به نظرم به جای نفی، اثبات کنیم
    رفیقِ کارگر، چه باید کرد؟

    پاسخحذف
  19. سلام محسن عزیز .
    خوبی ؟
    با یه داستان کوتاه از خودم به روزم .
    و منتظرتم .

    پاسخحذف
  20. ناشناس خان:
    شما هم چنان از نظر من هر حرفی که می زنی غلط زیادیه.
    جالبه که بین حداقل بیست نفر که میان و برای من کامنت می ذارن فقط آقای بینازاده رو پیدا کردی و رفتی به وبلاگشم سر زدی.. هه.. ناشناس..
    حالم به هم می خوره از این عوضی بازیا...
    شعور داشتن سخت نیست..
    ولی خوب تو نداری.. اما فکر نکن بقیه هم ندارن و احمقن.
    من فکر یم کنم آدم آشغالی هستی که لایق حتی برخورد محترمانه هم نیستی.. تو هم بیا هرچی فکر می کنی من لایقمه بم بگو.. فقط واسه من استدلال و دلیل و از این اداها در نیار که آشغال تر از اون فکر می کنی که بشه منطق بحث کردنت با من یکی باشه.

    پاسخحذف
  21. همان ناشناس قبلی با درود بسیار۳ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۷:۰۰

    سرکار خانم پیله وری
    من، از باب دوستی، و به امید همراهی و رفاقت با محسن و شما بحث می کنم، نه برای دشمنی و جدایی. حرفایی نزنیم که فردا نتوانیم به روی هم نگاه کنیم! راستش من منطق بحث شما را درک نکردم، به نظرم واکنش عاطفی و احساسی رسید که اساساً بی منطق است. فعلاً من فقط می توانم شما را دوست داشته باشم تا این که با حرفاتون موافق باشم یا به شما بی ادبی و بی احترامی کنم. به نظرم، اگر عصبانی نشوید، این دوست داشتن، برای رفقا، با تمام اختلافات و مشاجرات نظری شان، بایسته و شایسته است
    به امید یک صف و هم آوا شدن مان
    با احترام و آرزوی موفقیت برای شما و محسن

    پاسخحذف
  22. من با کسی که بدون علم کافی، با پیش داوری و از دور نگاه کردن راجع به تفکر و ذهنیت و زندگیم اظهار عقیده می کنه دوستی و آشنایی ندارم و عصبانی و احساساتی هم میشم و نیم فهمم چرا نباید شد.
    جنابعالی اگر دنبال دوستی و آشنایی بودی ناشناس نبودی و با سوال شروع می کردی نه حمله.
    من عضوی از جمعیت دفاعم و محسن هم و حتی اگر یه نفر، فقط یه نفر اونجا داره کاری رو می کنه که باید بکمنه شما حق نداری نادیده ش بگیری و انقدر راحت جمع ببندی و برآیندی نظر بدی.
    هرچند همون نظر هم بی خوده.
    و اگر فکر می کنی کاری که من و محسن می کنیم بی خود و از جنس همین چیزاییه که نوشتی، پس مستقیا به من و تفکر و بخش مهمی از زندگیم توهین کردی و در نتیجه.. حرفی با جناب عالی نیست..
    هروقت قبل از تز دادن و نظر صادر کردن و حرف الکی زدن آماده ی پرسیدن و دونستن و دیدن بودی به اسم آشنایی و دوستی بیا.. اون موقع بعد از همه ی اینا نقدی هم اگر داشتی دستت درد نکنه..
    تا اون موقع من با کسی که بی ادبانه، و به زشت ترین و کثیف ترین شکل میاد و من و باورامو تحقیر می کنه هیچ حرفی جز همونایی که تو کامنتای قبلی نوشتم ندارم

    پاسخحذف
  23. سلام محسن
    کلیت حرفو قبولدارم اما کاش اینقدر خلاصه نبود و باز می کردی بحثتو بیشتر.به نظرم میاد که اینایی که گفتی خیلی رو و ساده بودو بازم احتیاج به تحلیل داشت، که کاش می نوشتی. چقدرم حیف که از همه کامنتها فقط یکی دو تاش مربوط به مطلبت بود.
    به ناشناس:دوست من! برین بشینین تو جمعیت یه بار واسه همیشه این بحث خیریه رو تکلیفشو معلوم کنین.یه دعه تون مخالفین یه عده تون موافق دیگه بالاخره. هر کی ام نخواست نره دیگه. این جنگولک بازیا رو نداره که.اینقدرم از این قابلیت نشناخته موندن تو فضای مجازی سوء استفاده نکنین.
    به جیران: حالا شماخودتو کنترل کن. اینقدر عصبانی نشو خب که.

    پاسخحذف
  24. سلام محسن جان
    به همین زودی جا بزنین؟ ... فکر می کردم بیشتر از این حرفها بجنگی ...

    پاسخحذف
  25. خوب بود ؛ پسندیدیم ... :d

    ======================

    کامنتا رو هم خوندم ؛ جریان هم بد عصبی شده ها :d
    ولی ناشناس خان ؛ من با وجود فعالیت کمتر از 6 ماهم در اون مرکز ، و دیدن افراد مدیریت ؛ به شما اطمینان می دم هیچ حرکت خیریه ای در ان مکان انجام نمی شود و بیشترین مشکل آنجا از نگاه من دو دستگی و چند دستگی بود که آنرا هم به حساب تفاوت نگاه ها می گزارم ...

    پاسخحذف
  26. سلام.مطالبت خيلي خوبه. با مطلب آخرت هم كاملاً موافقم. من دليل واضحي براي نزاع فوق بالا نكردم. بهر حال تو را به لينك هام اضافه كردم

    پاسخحذف