۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه




"شده بود مثل پرنده های سقوط کرده. آستین کوتاه پوشیده بود و همان آستینِ کوتاه را تا سرِ کتف هایش تا زده بود. بازوهای استخوانی اش از لباسِ قرمز به سمتِ پایین توی ذوق می زدند. گمان بردم که تریاک کشیده. چشم هایش حالتی مثلِ چشم های غلام پیدا کرده بود. سیگارِ وینستون گوشه ی لب-اش بود و داشت تاریخِ روسیه درس می داد. کسی توی اتاق نبود اما. احساس کردم برای خاطره ی فرنگیس درس می گوید. بوی تندِ سیگار اتاق را پر کرده بود و لاجرم بی بی این بو را شنیده بود که سراغ اش نرفته بود. چشم های بی بی پف کرده. می دانستی؟
پرسیدم نمی خواهی تجدید نظر می کنی؟
گفت تجدید نظر در اشتباه هم اشتباه است. این را برایت گفته بودم. نگفته بودم؟
تر و چسب گفتم گفتارهای ضبط شده در خانه ی علی- درباره ی خروشچف. درسته؟
خواب اش برده بود. فهمیدم که تریاک کشیده. فرنگیس هم که رفته. دیگر چرا باید امتناع می کرد؟ "