متن خبر-
تکدیگری هم برای خودش دنیای عجیب و غریبی دارد. یکی از این عجایب میتواند درآمد 60 میلیون تومانی در ماه باشد. شاید سخت بتوان باور کرد، اما «پرویز-ح» 38 ساله از جمله افرادی است که با ورود به این فعالیت ناسالم اجتماعی، توانسته است میلیونها تومان به جیب بزند و به قول خودش، پرویزی بسازد که چند وجب پول رویش باشد!
ماجرای این فرد را که میخوانیم ناخودآگاه فیلم «میلیونر زاغه نشین» در ذهنمان تداعی میشود. فیلمی که در آن نشان داده میشود چگونه افراد کلاهبردار، تعدادی از کودکان بیسرپرست و بیخانمان را به بردگی گرفته و آنان را مجبور به گدایی، سرقت، حمل و فروش مواد مخدر میکنند. آنها حتی چشم برخی از این کودکان را نابینا میکنند تا با این شگرد غیرانسانی بتوانند در دیگران ایجاد ترحم کنند.
پرویز هم که اهل شرق ایران است با تشکیل یک تیم تکدیگری روزانه 2 میلیون تومان به دست میآورد. تیم او متشکل از 50 نفر و ترکیبی از افراد مسن، چند خانم جوان، تعدادی کودک، چند فرد نابینا و چند نفر معلول است که هر کدامشان به طور میانگین روزانه 40 هزار تومان گدایی میکنند. او 15 سال کارگر ساختمانی بوده است.
آن گونه که پرویز میگوید به هر کدام از افرادش روزانه 12 هزار تومان دستمزد میدهد که جمعاً 600 هزار تومان در روز و 18 میلیون تومان در ماه محاسبه میشود. در نهایت، ماهانه 42 میلیون تومان هم به خودش میرسد.
از آنجایی که تعداد زیادی از افراد پرویز بیسرپناه هستند او در حوالی کهریزک و شورآباد، یک ساختمان قدیمی را به خوابگاه آنها اختصاص داده و به قول خودش خدمت بزرگی به آنها کرده است.
این 50 نفر هر روز صبح پیش از روشن شدن هوا در نقاط مختلف شهر تهران پخش شده و آخر شب جمعآوری میشوند. او بیپرده میگوید که اگر یکی از اینها بخواهد خیانت کرده و یا چیزی را لو بدهد حداقل مجازاتش نقص عضو است. با خنده میگوید که اگر جنازه چندتا از این بیکس و کارها هم لابه لای زبالهها پیدا شود هیچ اتفاق خاصی نمیافتد!
بر اساس گفتههای پرویز، بعضی از این افراد مخصوصاً بچهها باید دیر به دیر به حمام بروند تا مردم با دیدن آنها دلشان به رحم بیاید! او در واکنش به این اظهارنظر که بچهها حساسند و نیاز به بهداشت دارند، میگوید: «نگران نباشید. اینها صدتا جان دارند. بادمجان بماند. آن7ها باید به قوانین من عمل کنند». از دیگر قوانین پرویز این است که انسان باید زرنگ باشد و تا میتواند از پول دیگران کم و بر پول خودش اضافه کند؛ به هر قیمتی!
او میگوید که به زودی قرار است فاز کاریاش را عوض کند و از بین افرادش، کسانی را که قابل اعتماد و کارکشته شدهاند برای حمل و فروش مواد به کار بگیرد. پرویز در حالی که سوار زانتیایش میشود بر این نکته تأکید میکند که او تنها نیست، بلکه افراد زیادی را میشناسد که از این راه به پول و ثروت رسیدهاند.
نقد خبر-
این شکلِ مطرح ساختن مساله چه دلیلی می تواند داشته باشد؟ چه کمکی به حل مساله می کند؟ آیا تکدی گری یکی از زائده های بی کاری نیست؟ آیا از زائده های کمبودِ تامین اجتماعی و بیمه نیست؟
کسی قصد ندارد تکدی گری را تقدیس کند، اما چنین نظریاتی درباره ی تکدی گری از چه موضعی صادر می شود؟ نویسنده ی متنِ بالا، به شکلی کاملا مشخص با اشاره به درآمدهای میلیونی! و باندها! سعی دارد صورتِ مساله را مخدوش کند. این که فقر هست. این که نابه سامانی اقتصادی وجود دارد. این صورت مساله است و هرگز هم مخدوش نخواهد شد.
این که کودکانِ کار عموما سرپرست دارند و با خانواده هاشان زندگی می کنند، نکته ای ست که همه ی فعالان حقوق کودکان از آن مطلع اند. و باز دروغ پردازی درباره ی باندهای مخوفی که به سبک نادرشاه افشار، کودکان کار را کور می کنند... و باز این دروغ که در خانه های تیمی نیز زندگی می کنند. این ها همه مخدوش کردن صورت مساله است. تصویرسازی های این چنینی با این هدف انجام می شود که حتی به ذهن مان هم خطور نکند که سازمان های حمایتی موجود نقشِ موثر در بهبود وضعیت جامعه نداشته اند... که تصویر شهرداری، نیروی انتظامی و بهزیستی را مانندِ سه مبارزِ راه روشنایی تجسم کنیم که در برابر دیو هفت سرِ باندها و تیم های مخوف کودکان کار تا آخرین قطره ی خون خود مبارزه می کنند...!
به ذهنِ کودکانِ کار که رجوع کنیم، دمی که به آنها بنشینیم و برخیزیم... پی می بریم که خانواده دارند، نیاز اقتصادی دارند... گرسنه اند... و باید کار کنند. بچه ای را می شناختم که فال می فروخت و عموما زمانی که فال های اش تمام می شد، گدایی می کرد. اگر نخواهیم از منافع بالا دستان دفاع کنیم و نخواهیم مساله را مخدوش کنیم، این مساله وجود دارد... و بصورتِ باندی هم سازمان نیافته ست... بلکه مادی و اقتصادی ست.
به خاطرات بچه های کار گریزی می زنم... بچه هایی که چشمان بازرس وزارت کار آن ها را نمی بیند... بچه هایی که بیش از اندازه ی توان شان از آن ها کار کشیده می شود... و این میان حکایت شهرداری، نیروی انتظامی و بهزیستی برای بعضی از این بچه ها حکایت وحشتی ست ممتد از دستگیری، بازداشت و برای مهاجرین اخراج.
هه.. تزریق افکار به مردم..
پاسخحذف