۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه


کودکِ کارگر: پرسش های اساسی


در خلالِ این مقاله سعی خواهم کرد چند پرسشِ اساسی درباره ی کودکان کار را، که طی مدت فعالیت خود و در برخورد با داوطلبان جدید با آن ها رو به رو شده ام، پاسخ دهم. از این رو پرسش ها را یکایک مطرح می کنم و سپس پاسخی ساده و تا حد توان خود درخور به آن می دهم. امید است که این مقاله بتواند گوشه ای از زوایای تاریک مناسباتِ اجتماعی کنونی را برای ما روشن کند و به راهِ حلی مشترک برای رفع و رجوع آن بیندیشیم.
آیا منظورِ ما از کودکان کار همین کودکانی هستند که در خیابان فال، گل، آدامس و چیزهایی از این دست می فروشند؟ قسمتی از کودکان کار آن هایی هستند که در خیابان کار می کنند، اما این همه ی داستان نیست. کودکانِ بسیاری در کارگاه ها، زیرزمین ها و... کار می کنند. خیلی هاشان خیاطی می کنند، خیلی هاشان کفاشی. عده ای در آهنگری کار می کنند، عده ای دیگر در نجاری. به طور خلاصه می توان گفت در هر فعالیت تولیدی و خدماتی و... می تواند کودکِ کار وجود داشته باشد. حتی در صنایع سنگین... کودکی 11 ساله را سراغ دارم که در موتورسازی کار می کند و پشتِ دستگاه پرس می ایستد. کودکی 7 ساله را سراغ دارم که در خانه، کلوچه ی لاهیجان بسته بندی می کند. پس کودکانی که در خیابان می بینیم همه ی کودکان کار نیستند، بلکه قسمت کوچکی از آن را تشکیل می دهند.
چه چیزی باعث می شود که این کودکان کار کنند؟ مشکلات خانوادگی؟ بی سرپرستی؟ مشکلات فرهنگی؟ تنبلی و عدم تحصیل؟
هیچ کدام. منظور این نیست که هیچ یک از کودکان کار بی سرپرست نیستند. منظور از هیچ کدام اشاره به ریشه ی این پدیده است: فقر و نیاز اقتصادی. قسمتِ عمده ای از کودکان کارگر خانواده دارند. خانواده هایی از همان قماش که کودکانِ مهدکودک و آب نبات دارند. اما تفاوت این دو خانواده در استطاعتِ اقتصادی آنان است. پدرِ کودک کارگر ما، کارگر است و درآمدش کفافِ هزینه های زندگی را نمی دهد. مادرِ کودک کارگر ما نیز درآمد چندانی ندارد و یا به سببِ همه ی ستمی که در حقِ زنان روا می شود مهارتی نیاموخته و نمی تواند درآمدِ چندانی دست و پا کند. چه باید کرد؟ دست های نحیفِ کودکِ کارگر، دست هایی از همان قماشِ دست های مهدکودک و آب نبات، به بازارِ کار می آید و نیروی کارِ خود را عرضه می کند... تا دخل را با خرج جور کند.
البته شکل های دیگری هم هست: پدر کودکِ کارگر ما می تواند بیمار باشد. می تواند معتاد باشد. می تواند مُرده باشد. می تواند... اما یک چیز همیشه ثابت خواهد ماند: کودک به سببِ نیاز اقتصادی کار می کند.
چرا از کودکان به عنوانِ نیروی کار استفاده می کنند؟ بی وجدانی؟ بی اخلاقی؟
مساله این جا اخلاق، وجدان و یا هیچ چیز ذهنی دیگر نیست. مساله سود است. نیروی کار کودکان به سببِ ویژگی هایی که دارد برای کارفرما جذاب است. نیروی کار کودک ارزان است... کودکانِ کارگری را می شناسم که هر کدام به طور میانگین به اندازه ی چند کارگر کار می کنند و سر برج پنجاه هزار تومان حقوق می گیرند. کودک قابلیت دفاع از خود را ندارد... با وجود همه ی فشارها و کنترل ها کارگران گاه و بی گاه با اعتصاب، تاسیس تشکل و یا اعتراض فردی بر سرِ افزایش دستمزد، کاهش ساعت کار و... مبارزه می کنند و به درصدی –هرچند بسیار کم- از مطالباتِ خود دست می یابند، اما این مساله درباره ی کودکانِ کارگر چگونه است؟ روشن است که کودکان قابلیت تشکل یابی ندارند، نمی توانند بر سر دستمزد چانه بزنند و در برابر ستم هایی که به فرد فردشان روا می شود چاره ای جر انعطاف به خرج دادن ندارند... کارِ کودکان سودآوری بیشتری دارد... مثالی می زنم: از هر عدد لباسی که دوخته می شود و به قیمت 10000 تومان فروخته می شود، چیزی نزدیک به 3 هزار تومان اش را هزینه ی مواد اولیه، برق مصرفی دستگاه، تعمیراتِ دستگاه و... بدانیم. اگر سه کارگر در دوختنِ آن نقش داشته باشند، به هر کدام شان به ازای این یک عدد لباس مثلا هزار تومان تعلق خواهد گرفت. می ماند 4 هزار تومان سودِ این لباس برای صاحبِ کارگاه. اضافه کنید به این قصه حقِ بیمه ی کارگر را و... اما اگر به ازای این سه کارگر، از سه کودکِ کارگر استفاده شود و به ازای هر لباس 300 تومان دستمزد به هر کودک تعلق گیرد می ماند 6 هزار و صد تومان سود برای صاحب کارگاه... جذابیتِ کار کودکان یک چنین جذابیتی ست. بحث های زیادی می توان حولِ این موضوع، یعنی مناسبات سودمحور اقتصادی مطرح کرد که در حوصله ی این مقاله ی کوتاه نمی گنجد. کوتاه سخن آن که کار کودکان سودآوری بیشتری دارد و به همین سبب است که کودکان به کار گماشته می شوند.
آیا در میان قوانین و مصوباتِ حقوقی هیچ راهی برای جلوگیری از کار کودکان در نظر گرفته نشده است؟
در پیمان نامه ی جهانی حقوق کودک، بندهایی مرتبط با مساله ی کار کودکان وجود دارد: (( کشورهای عضو حق برخورداری از حمایت در برابر بهره کشی و انجام هرگونه کاری که ممکن است زیان بار باشد و یا خللی در تحصیل کودک وارد آورد، و یا به سلامتی جسمانی، ذهنی، اخلاقی یا اجتماعی او آسیب رساند، به رسمیت بشناسند.)) بند 1 ماده ی 32. (( کشورهای عضو جهت تضمین اجرای ماده ی حاضر اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی به عمل خواهند آورد. بدین منظور و با عنایت به مفاد سایر اسناد بین المللی مربوطه، کشورهای عضو به ویژه اقدامات ذیل را به عمل خواهند آورد: الف) تعیین حداقل سن یا حداقل سنین برای اشتغال به کار. ب) تدوین مقررات مناسب در ارتباط با ساعات کار و شرایط اشتغال. پ) تعیین مجازات های مناسب با ضمانت اجرایی دیگر به منظور تضمین اجرای موثر ماده ی حاضر.)) بند 2 ماده ی 32. بندهای دیگری مرتبط با بهره کشی جنسی از کودکان، استفاده ی از کودکان در مخاصماتِ مسلحانه نیز در پیمان نامه جهانی حقوق کودک وجود دارد. جمهوری اسلامی ایران نیز در سال 72 این پیمانه نامه را امضا کرده است. بر همین منوال در قانونِ کار جمهوری اسلامی ایران موادی به کار کودکان و نوجوانان اختصاص دارد. از این جمله اند: (( به کار گماردن افراد زیر 15 سال ممنوع است.)) ماده ی 79. (( ارجاع هر نوع کار اضافی و انجام کار در شب و نیز ارجاع کارهای سخت و زیان آور و... برای کارگر نوجوان ممنوع است.)) ماده ی 83.
پس چه اتفاقی می افتد؟ چه چیزی باعث می شود که کار کودکان همچنان وجود داشته باشد؟ شاید بتوان گفت که این قانون و قوانینی از این دست ضمانت اجرایی ندارند. اما چرا؟ ناتوانی و ناکارآمدی وزارت کار؟ ناکارآمدی بازرسان؟ نه... مساله را باید جای دیگری جست و جو کرد. قانونی که در برابرِ منافع اقتصادی کارفرما قرار بگیرد، نمی تواند اجرا شود. به بیانِ دیگر برای کارفرما سود مهم است نه قانون. البته موارد استثنائی نیز وجود دارند که مبنای اجرا شدنِ آن ها فشار اجتماعی بوده است نه خودِ قانون.
کدام سازمان های دولتی در برابر مساله ی کودکان کار مسوول اند؟ این سازمان ها نقشِ خود را چگونه ایفا می کنند؟
از سازمان بهزیستی گرفته تا سازمان فنی حرفه ای با مساله ی کودکان کار درگیرند. گاه و بی گاه اخبار ضد و نقیضی درباره ی مسوولیت یا عدم مسوولیت هر یک از سازمان های ذی ربط می شنویم. اما جدای همه ی این ها، و به عنوان یک مشتِ نمونه ی خروار مثالی از تجربیات کودکان کارگر برایتان نقل می کنم. تجربه ای از سازمان های متولی امر کودکانِ کار، با مددکارهای متخصص و بودجه های مخصوص... کودکِ جوراب فروشی را می شناختم که بارها و بارها توسط نیروی انتظامی و بهزیستی دستگیر شده بود و از میان صحبت های اش پیدا بود که همیشه از دستگیری دوباره هراس دارد. جمعا دو نوع برخورد در روایت های او دیده می شد: برخورد ترحم آمیز و برخورد مجرمانه. یک بار او را کتک زده بودند. با الفاظِ مختلفی که همه شان را بریده بریده روایت کرد خطاب قرارش داده بودند. گرسنه نگاه اش داشته بودند. یک بار دیگر او را به قرارگاهی برده بودند که در آن سه وعده غذای گرم، اتاق های بازی و مددکارهای متخصص در اختیارش بودند و بعد از سه روز دیگر نبودند. یعنی پس از سه روز حمایت سطحی به همان جایی که پیش تر بود، بازگشت. و البته شاکی هم بود. چرا که سه روز درآمدش را از دست داده بود.
این کار کردنِ کودکان چه آسیبی به آن ها می زند؟ یعنی آسیب های کار بر کودکان چیست؟
محیط کارِ کودکان، عموما محیطی ست پنهان، آلوده و خطرناک. لذا از بیماری های ویروسی گرفته تا ناراحتی های قلبی و تنفسی در کودکان کار شایع است. بارها و بارها دیده ام که امروز از بچه های یک کارگاه یک نفر سرما می خورد و پی دارو می گردد. پس فردا هفت نفر از بچه های همان کارگاه می آیند و سراغ داروی سرماخوردگی از ما می گیرند. کودکانی که به کارهای سنگین مشغول اند در رشد استخوانی دچار ناهم گونی می شوند. هزار و یک داستانِ دیگر که می شود با کمی تحلیلِ پزشکی و پژوهشی میدانی آن ها را عیان ساخت.
اما حکایت آسیب های روانی، حکایت دیگری ست. پرخاش گری و روحیه ی تهاجمی، کمبود اعتماد به نفس، بلوغ زودرس. مورد ستم های روانی قرار گرفتن به وسیله ی کارفرما، به وسیله کارگران بزرگ تر. تجاوز جنسی، تنبیه بدنی، فحاشی و...
مضافِ بر همه ی این ها، بازماندن از تحصیل و ورود به چرخه ی کار است. ورود به چرخه ای که انتهای آن، اگر نخواهیم مانندِ قصه های پریان و کتاب های قورباغه جان مرا قورت بده و موفقیت در سی ثانیه بیندیشیم، بزرگ شدن در فقر، زیستن در فقر و سرانجام تولید مثل چند عدد کودکِ کارگر است. به زبانی دیگر بازتولید کودکِ کارگر و این چرخه تا بی نهایت ادامه خواهد داشت.
آیا کودکان کارگر موجود در ایران مهاجران افغان، پاکستانی و به طور کلی خارجی اند؟
که پاسخ این سوال خیر است. درصدی از کودکان کارگر مهاجران خارجی اند. اما نه درصد بیشتر یا همه ی آن ها. ضمنی که مهاجر بودن یا نبودن یک کودک تغییری در اصل مساله نمی دهد. با مطرح کردن مهاجر بودن کودک کارگر چه اتفاقی می افتد؟ این شکل مطرح ساختن مساله راه حلی ست برای شانه خالی کردن از زیر بارِ مسوولیت و شرمِ کار کودکان. پنداری گوینده ی این خبر بر امواج احساساتِ ناسیونالیستی و میهن پرستانه ی افراد سوار می شود و احساساتِ انسانی آن ها را در خود غرق می کند. از حرف هایی شبیه به ((افغانی ها به ما چه؟)) و یا ((بچه ی خودمونو ول کنیم بریم پاکستانی ها رو جمع کنیم؟)) صدای پای فاشیسم شنیده می شود.
و اما در آخر این که آیا از کودکان کار چیزی بخریم یا نه؟ آیا با خرید از آن ها به کار تشویق شان نمی کنیم؟ آیا اگر همه ی اجناس اش را یک جا بخریم، بهتر نیست؟ با کودکِ کارگر در فعالیت اقتصادی اش نباید با ترحم برخورد کرد. نباید او را نادیده گرفت و با او برخوردِ مجرمانه کرد. نباید تحقیرش کرد. با تحریمِ کالای او نیز، نیازش برطرف نمی شود. کوتاه آن که خریدن یا نخریدن از کودکان کار، باید در رابطه ای برابر اتفاق بیفتد.
درباره ی مساله ی کار کودک می توان صفحات بسیار زیادی را سیاه کرد و باید هم این کار را کرد. اما مادامی که این همه گفتن و شنفتن به فعالیت برای تغییر شرایط نینجامد به هیچ دردِ کودکان کارگر نمی خورد. و ضمنا به هیچ دردِ جامعه.

۳ نظر:

  1. بهب به..
    این خیلی متن خوب و پست واقعا به درد بخوری بود..
    جوری که هوس کردم چیزی راجع به بچه ها بنویسم و اینو برچسب کنم!!
    من اینو لینک می کنم. خوشم اومد

    پاسخحذف
  2. راستی اینو بزار لطفا تو مقاله ها که طبقه بندی بشه و دیگه اینکه اسم نداره نمیشه لینکش کرد..
    یه کاری بکن..

    پاسخحذف
  3. خودمونیم واقعن طولانی بود. سوال اولم اینه که بالاخره از اینها فال بخریم یا نه؟
    سوال دومم اینه که اگر مسئله نه اخلاقیه و وجدانی، پس آیا راه حلی براش وجود داره؟
    سوال سومم هم اینه که خوب وقتی قانون هست اما انجام نمیشه پس چرا دنبال قانونگزاری باشیم برای اونا؟
    و سوال آخرم هم اینه که آیا گداها هم کودک کار هستند؟
    مشکل داره نظرها من نمی تونم ادرسم رو بذارم

    پاسخحذف